مشارکت آنلاین
تاریخ انتشار: 1400/02/18 22:46:53
کد خبر: 2974

نورا جهانگرد خیر مدرسه ساز ؛

مدرسه سازی همچون معجزه زندگی جدیدی را برایم رقم زد

حوالی ظهر روز 4 دیماه 97 بود. اتوبوس دانشگاه علوم تحقیقات دچار واژگونی شده بود و به پایین پرتاب شده بود.خانم جهانگرد و همسرش با شنیدن این خبر، سراسیمه به دانشگاه مراجعه کرده و در کنار جمع زیادی از والدین، دنبال دختر خود در میان مجروحین می گشتند اما مسئولان اسم نیلوفر را در زمره مفقودین اعلام کرده بودند.


حوالی ظهر روز 4 دیماه 97 بود. اتوبوس دانشگاه علوم تحقیقات دچار واژگونی شده بود و به پایین پرتاب شده بود. صدای تلفن خانه به صدا درآمد. خانم جهانگرد و همسرش با شنیدن این خبر، سراسیمه به دانشگاه مراجعه کرده و در کنار جمع زیادی از والدین، دنبال دختر خود در میان مجروحین می گشتند اما مسئولان اسم نیلوفر را در زمره مفقودین اعلام کرده بودند. افراد بسیاری در آنجا حضور داشتند اما انگار هیچ کس حضور دیگری را حس نمی کرد و تمام خانواده ها دنبال بچه خود می گشتند. بعد از بررسی های بسیار تا عصر، خبری از وضعیت نیلوفر نبود تا اینکه ساعت دوازده شب، خانم جهانگرد از روی گردنبند نیلوفر، توانست او را شناسایی کند.تقریبا سه سال از آن فاجعه دردناک می گذرد و امروز نام "نیلوفر رادمهر" بر سر در یک مدرسه در منطقه 11 تهران قرار است جاوادانه بماند. ادامه داستان را از زبان خانم "نورا جهانگرد" مادر نیلوفر رادمهر می خوانیم:

آغاز داستان

شناسایی و پیدا کردن نام تنها دخترت از میان انبوهی از حادثه دیدگان کار آسانی نیست. حادثه تلخی که حالا زندگی خانم جهانگرد و خانواده رادمهر را وارد دنیای دیگری کرده بود. مادری که تا آن روز اگر 5 دقیقه پیامک نیلوفر که "چرا دیرکرده ای؟"را  با تاخیر دریافت می کرد، امروز باید دنیای دیگری را در غیاب او تجربه می کرد.

اما این تازه شروع ماجراست زیرا مادر می داند که نیلوفر زنده است و تنها باید به خواسته او جامه عمل بپوشاند.

مدرسه سازی خواسته خود نیلوفر بود

نیلوفر زمانی که دوره دانشگاه خود را سپری می کرد، دو خواهر و برادر که از کودکان کار  بودند  را شناسایی کرده بود و از نظر مالی هزینه تحصیل  آن ها را تأمین می کرد. خانم جهانگرد مادر نیلوفر می گوید: تحصیل بچه ها بسیار برای نیلوفر اهمیت داشت و زمانی که من با مجمع خیرین مدرسه ساز تماس گرفتم، صبح روزی که برای امضای تفاهم نامه به دفتر مراجعه کردم، با خنده نیلوفر از خواب بلند شدم و تمام تردیدهایم به یقین تبدیل شد و حتی فکر هم نمی کردم که کارهای مدرسه سازی به این سرعت و سهولت انجام شود. حتی در چند زمینه کار خیر وارد شدیم، اما هیچ یک از این کارها پیش نمی رفت زیرا تنها خواسته نیلوفر، تحصیل بچه ها بود.

ساخت مدرسه ، حس زندگی دوباره به من داد  

رابطه نیلوفر و مادرش رابطه خاصی بود. مادری که تا آن روز حتی یک روز بدون نیلوفر را تصور نمی کرد. دنیایی را بعد از او تصور نمی کرد. خانم جهانگرد در این باره ادامه می دهد: من با خدا خیلی راز و نیاز می کنم. گاهی گله می کردم که من بدون نیلوفر حتی یک روز هم نمی توانم زندگی کنم و چرا باید این اتفاق برایم بیافتد. اما مدرسه سازی مانند یک معجزه و تلنگر از سوی خدا و نیلوفر راه را برایم باز کرد و زندگی جدیدی را برایم رقم زد. امروز هر قدمی که در راه ساخت این مدرسه برمی دارم، حس زندگی دوباره را به من می دهد چون حزمانی شده بود، که من اصلا دوست نداشتم حتی زندگی کنم. مدرسه سازی باعث شد که من منتظر قدم های بعدی باشم و هر روز به فکر یک کار خیر جدید برای دانش آموزان و رفاه بهتر محصلان آن مدرسه باشم.

مدرسه سازی تنها راه آرامش من

من در غیاب نیلوفر، روزهای سختی را سپری کردم،حتی آرامشم را از دست دادم، اما هر تلاشی که در راه مدرسه سازی انجام می دهم، باعث آرامش روحم و پایان تمام اندوه ها را  می شود. چون می دانم این کار خواسته خود نیلوفر بود و من تنها وسیله ای بوده ام که روح او شاد باشد. امروز با مدرسه سازی  اگر یک دخترم را از دست دادم، هر سال صدها دختر جدید با امیدهای بسیار  خواهم داشت.

صحبت پایانی

در آخر هیچ انتظاری از دانش آموزان ندارم و فقط امیدوارم بچه ها در مدرسه نیلوفر، خوشحال، شاد و پر انرژی باشند و بهترین سرنوشت  در این مدرسه برایشان رقم بخورد. و در آخر از تمام افرادی که تمکن مالی دارند می خواهم حتی یک روز هم در این کار خیر تعلل نکنند و این کار را به فردا واگذار نکنند.

خبرنگار : غزاله دیبایی

منتشر کننده : نزاکت اللهیاری 


اشتراک گذاری