مشارکت آنلاین
تاریخ انتشار: 1398/12/12 09:49:16
کد خبر: 2216

معصومه علیزاده؛

کار فرهنگی مشکلات را ریشه کن میکند

معصومه علیزاده سالهاست که در تبریز سکونت دارد. او که به قول قدیمی ها به معنای واقعی کلمه سردی و گرمی روزگار را چشیده، میگوید: ارتقاء فرهنگ نیز بدون آموزش میسر نخواهد شد. پس در گام نخست با کار فرهنگی میتوان معضلات و مشکلات موجود در جامعه را ریشه کن کرد.» خواندن گفتوگو با او خالی از لطف نیست.


معصومه علیزاده  یکی از خیرین مدرسه سازی است که  سالهاست در تبریز سکونت دارد. او که به قول قدیمی ها به معنای واقعی کلمه سردی و گرمی روزگار را چشیده، میگوید: «ریشه فقر، فساد، فحشا و اغلب مصائب روزگار ما فقر فرهنگی است. برای حل معضلها و مشکلات باید ابتدا به فکر ارتقاء فرهنگ بود. ارتقاء فرهنگ نیز بدون آموزش میسر نخواهد شد. پس در گام نخست با کار فرهنگی میتوان معضلات و مشکلات موجود در جامعه را ریشه کن کرد.» خواندن گفتوگو با او خالی از لطف نیست.

سال هاست در تبریز سکونت دارم. تا مقطع کارشناسی تحصیل کرده ام و بلافاصله به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و در مدارس استثنایی کارم شروع شد تا روزی که بازنشسته شدم. به نظرم انگیزه اصلی کار خیر ریشه در تربیت خانوادگی دارد. الگوی من برای کار خیر پدرم بود. او همیشه دستگیر نیازمندان بود. پدرم به هر که نیاز داشت و احساس می کرد باید به او کمک کند، کمک می کرد. پس از پدرم، همسرم به من انگیزه انجام کار خیر داد. او همواره مرا در هر کاری همراهی می کرد و با خیرانی مانند آقای بیاتیان، مردانی آذر و دکتر اکبری در تهران و آذربایجان ارتباط داشت. افرادی که ما در مدرسه سازی به نوعی شاگرد این بزرگواران محسوب می شویم.

از آنجا که معلم بچه های استثنایی بودم، از بدو کارم تا پایان، از نزدیک نیازهای بچه های نابینا، ناشنوا، کم توان ذهنی، معلولان جسمی و حرکتی را میدیدم و درک می کردم و همین امر به منشأ و انگیزه تلاش هایم تبدیل شد. باید اشاره کنم که از سوی دیگر، همسرم هم پزشک است و بیماری های مختلف و درد انسانها را میدید و این آلام روی روحیه هر دو ما تأثیر می گذاشت. شاید به همین دلیل دستگیری ما بیشتر از بچه های استثنایی بود.

در حال حاضر در روستاهای «سروان» و «شمس آباد» استان سیستان و بلوچستان مدرسه میسازیم. این مدارس البته دخترانه و برای دانش آموزان عادی بنا شده است. اخیرا نیز در زلزله «ورزقان» و «کرمانشاه» تلاش کردیم وسایل توانبخشی و آموزشی و درمانی بچه های استثنایی را به بهترین نحو فراهم کنیم.

معتقدم اغلب مشکلات ما در جامعه، ریشه فرهنگی دارد. آبشخور اصلی فرهنگ هم خانواده است. در گام دوم و اولویت بعدی، مدرسه اهمیت می یابد. شخصیت اغلب بچهها در خانواده و سپس در مدرسه شکل می گیرد. در اغلب نقاط مرزی هم با نقائص و کاستی هایی روبه روییم؛ دست کم جاهایی که من پا گذاشته ام و دیده ام چنین بوده اند.

هر باب مدرسه ای را که تاکنون کلنگ زده ایم برایم سرشار از خاطرات لذت بخش بوده است. هنگامی که در پایان، لبخند رضایت بخش بچه ها را می بینم، انگار دنیا را به من داده اند. یادمان نرود که در برخی مناطق سیستان و بلوچستان تا همین چند وقت پیش نمی گذاشتند دختران بلوچ تحصیل کنند. این هم به نوعی همان فقر فرهنگی است. در حال حاضر اما همان دختران به دانشگاه میروند. شاید به همین دلیل باشد که وقتی مدرسه دخترانه در این مناطق می سازم، بیشتر از کارم رضایت دارم. همیشه به این موضوع می اندیشم که این دختران و زنان حتی اگر بیکار و به اصطلاح خانه نشین هم باشند، با وجود تحصیل و داشتن سواد و دانش، باز هم مادران خوبی برای فرزندانشان خواهند بود. اصل این نگاه را از خیری به نام آقای مردانی آذر آموخته ام و به یادگار دارم. ایشان با این نیت و نگاه در ساخت مدرسه دخترانه همواره تلاش می کردند.

به گمانم موفقیت فرزندانم در سایه لطف خداوند به سبب مدرسه سازی ام بوده است. شاید هم به دعای خیر دانش آموزان مناطق محرومی بازگردد که برایشان مدرسه ساخته ام. حتی بچه هایم هم دوست دارند راه من و همسرم را ادامه دهند. هنگامی که دخترم درسش را تمام کرد و مشغول کار شد، نخستین حقوقش را برای ساخت مدرسه کنار گذاشت. در حال حاضر نیز بخشی از حقوقش به همین امر خیر اختصاص یافته است. سه دختر دارم که به دلیل دیدن وضع دانش آموزان استثنایی خودشان ترغیب شده اند در کار خیر پیشقدم شوند. در ادامه انجام کار خیر باز هم مدرسه یا امکاناتی خواهم ساخت که با فرهنگ و آموزش در ارتباط باشد.

در عرصه کتابخانه سازی هم مختصر فعالیتی داریم. اگر بخواهم در یک کلام خلاصه کنم، باید بگویم به دنبال کار خیری هستم که ریشه فرهنگی و زیربنایی را هدف قرار دهد و تقویت کند. تصمیم گرفته ام تا زمانی که از لحاظ روحی، جسمی و مالی و بنیه بدنی، توانایی دارم، کار خیر را ادامه دهم.

به نظرم اگر اعتیاد، فقر، فحشا و قاچاق می بینیم صرفاً و صد البته یکی از دلایل عمده اش ضعف فرهنگی است. توصیه اول و آخرم به دانش آموزان، حتی دانش آموزان مناطق محروم این است که هیچگاه کار فرهنگی و اهیمت آن را از یاد نبرند.

مدرسه سازی را به رنگ آبی می بینم. چون آسمان بدون منت برای همه یکسان است. اگر خورشید می تابد برای همه است. اگر باران می بارد نیز چنین است. آرزو دارم هیچ بچه و به ویژه هیچ دختری از نعمت تحصیل بازنماند. امیدوارم روزی را ببینم که همه از عدالت اجتماعی برخوردارند. یعنی کسی که در تهران زندگی و تحصیل می کند همان قدر امکانات در اختیارش باشد که فرضاً یک بچه در لرستان، آذربایجان و بلوچستان از آن بهره مند خواهد شد.

کار خیر را اول و آخر باید خدا قبول کند و سپس بنده خدا. پس نمی توانم فعالیت های خودم را قضاوت کنم. هر گاه خیری رخت از این دنیای فانی برمیبندد، فقدانش را در اعماق روح و جانم احساس می کنم. خیرانی مثل آقای مردانی آذر و دکتر اکبری، وقتی چشم از جهان فروبستند، برایم چنین بود. با رفتنشان احساس می کنم خلایی در جهان و هستی ایجاد شده است. با خود می اندیشم که یک انرژی مؤثر و فعال از روی زمین برداشته شد و گویی چیزی کم، گم و پنهان است.

زنده  یاد دکتر اکبری که از خیران بود همیشه می گفت: انسان باید مانند درخت سایه داشته باشد. او در طول عمر پر عزتش مصداق کامل حرف خودش بود. سایه داشت. آقای مردانی آذر هم می گفت خیران گویی کلیددار خزانه اند. اول و آخر باید امانتدار باشیم و امانت دیگران را سر جای خودش بگذاریم. راه و روش و مسیر این بزرگواران را هیچ گاه از یاد نمی برم.


اشتراک گذاری