مشارکت آنلاین
تاریخ انتشار: 1398/07/21 07:06:58
کد خبر: 1991

دختری که به نام پدرش مدرسه ساخت

در خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم کار خیر انجام می دادند، به ویژه برای ایتام. پدرم به خانواده های ایتام کمک جهیزیه و کمک تحصیلی می دادند و همیشه مدرسه ساختن را در آرزوهای پدرم می شنیدم. ایشان دوست داشتند یک مدرسه و یک درمانگاه بسازند.


به گزارش روابط عمومی جامعه خیرین مدرسه ساز کشور ، در خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم خیلی کار خیر انجام می دادند، به ویژه برای ایتام. پدرم به خانواده های ایتام کمک جهیزیه و کمک تحصیلی می دادند و همیشه مدرسه ساختن را در آرزوهای پدرم می شنیدم. ایشان دوست داشتند یک مدرسه و یک درمانگاه بسازند.

سال 1394 در خیابان یوسف آباد منطقه 6 تهران، دبستانی دخترانه به اسم پدرم ساختم و سال گذشته هم با همکاری پسرم و خواهرام و همچنین کمک بچههای جهادگر دبیرستان پیام، دبستانیکوچک در یکی از روستاهای نزدیک استان گلستان ساختیم.

هدفم از مدرسه سازی برآورده کردن آرزوی پدرم بود. ایشان می خواستند مدرسه بسازند و تا زمانی که در قید حیات بودند موفق به این کار نشدند. هدف من این بود که آرزوی پدرم را برآورده کنم. من حالا توانسته ام یک آرزوی پدر را برآورده کنم. ان شاءالله که دیگر آرزوهای ایشان را هم که ساخت درمانگاه است برآوردهکنم.

مدرسه ای را که ساخته ام از سهم الارث پدرم است. در واقع نتیجه سال ها کار ایشان و همچنین تلاش مادرم به من رسید و این سعادت را داشتم تا کاری را که پدرم آرزویش را داشتند به سرانجام برسانم. روزی که مدرسه افتتاح شد، عکس بزرگی را از پدرم روی دیوار مدرسه نصب کردم. همواره احساس می کنم ایشان همیشه در مدرسه حاضرند. شبی هم که قرار بود فردایش مراسم افتتاحیه مدرسه باشد، پدرم به خوابم آمدند و خیلی خوشحال بودند. ایشان را در همان مدرسه دیدم که با روی گشاده دانش آموزان را تماشا می کردند. به واقع از این خواب حیرت زده شدم که ایشان شاهد و ناظر افتتاح مدرسه بودند.

بچه های خردسال دبستان ما این قدر مهربان و با محبتند که یک منبع انرژی هستند. در طول هفته سعی می کنم زیاد به مدرسه بروم.

در کنار بچه ها بودن خیلی احساس خوبی دارد. همین که دورم را میگیرند و با هم حرف می زنیم، حس زیبا و وصف ناپذیری دارم. بعد از مدرسه ساختن احساس میکنم 200 دختر مهربان در آن مدرسه دارم و این حس برایم بی اندازه خوشایند است.

دو سه سال است که یک روز خاص را برای خیران مدرسه ساز در مدرسه جشن میگیرم. دو سال پیش در این جشن، بچه ها برایم نقاشی کشیده بودند و تعدادی از نقاشی ها را هم به دیوار مدرسه چسبانده بودند. بچه های بزرگتر هم متن هایی را برایم نوشته بودند. بعضی هایشان تصویر پدرم را یا نقاشی من را در حالی که آجری در دست دارم و می خواهم مدرسه ای بسازم کشیده بودند. مجموع اینها چنان برایم فرح بخش بود که از زیباترین روزهای زندگی ام به حساب می آید. البته سرچشمه این زیبایی احساس پاک بچه ها بود. انرژیهای مثبتی که وارد زندگی خودم، پسرم و همسرم میشود، بزرگ ترین اتفاق خوب زندگی مان از برکت مدرسه سازی است.

اگر دوباره بخواهم کار خیر انجام بدهم حتما این کار را انجام خواهم داد و اگر در توانم نباشد، سعی می کنم به تجهیز مدارس یا بچه های بی بضاعتی که در مدارس هستند کمک کنم؛ به ویژه در روستاها. برای من مدرسه سازی رنگ زندگی و رنگ شادی دارد. در واقع همه رنگهای شاد زندگی را در مدرسه سازی می بینم.

خوب است کسانی که قصد کار نیکو و خیر دارند، مدارس فرسوده را از نزدیک ببینند و دریابند که در همین تهران چه مدارس فرسوده ای وجود دارد و چقدر ساخت و بازسازی این مدارس ضروری است. معتقدم حضور خیران در مدارس اینچنینی حس بهتر و انگیزه استوارتری برایشان به وجود می آورد که قدم در این راه بگذارند.


اشتراک گذاری